نمی دونم شاعرش کیه
اما
اول صبحی کلی حال داد
مگسی را کشتم،
نه به این جرم که حیوان پلیدیست،
بد است.
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است.
طفل معصوم به دور سر من میچرخید.
به خیالش قندم.
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد،
گندم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم
آخی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کشتیش؟چرا؟خونش پاشید رو در و دیوار؟گناه داشت ها!
خوب ۲ ثانیه بعد به یار فکر می کردی!
سلام..
وب پاک نشده حضرت استاد
طفلی ، مگس ها هم گاهی آدما رو به یا چ چیزایی ک نمیندازن !
سلام

خوبی
نماز روزه ها قبول
چرا بنده خدا رو کشتی
مگه چه گنهی کرده بود
راستی
؛ زنده باد شو شول ؛
زنده باد
کلاغی در ذهن من است
و پاره سنگی در دستانم
از خودم می ترسم
از خودم می ترسم
...
هرگز نتونستم یه پشه بکشم.نه اینکه نخواسته باشم.از دستم فرار میکنن!
زمانهای دانشجویی تو خوابگاه خیلی پشه داشتیم و دوستام سلطان پشه کشی بودن .ممکن بود با یه ضربه دوتا پشه میکشتن یا از تو هوا میزدنشون!بعد آخر سرم میشستن یکی یکی میشمردنشون!
اگه به همین جا ختم بشه اشکالی نداره.ولی عادت به کشتن پیدا نکن خوب نیست.
- به نظرت خدا سوسک ها رو هم دوست داره؟
- آره. همینطور که من و تو رو دوست داره.
- (من فکر کردم گفت : همینطور که من تو رو دوست دارم) مگه من سوسکم؟
- نه ، می گم همینطور که من و تو رو دوست داره. خدا همه مخلوقاتش رو دوست داره.
- فکرش رو بکن : اگه یه روز بفهمی سوسکی رو که زدی با دمپایی لهاش کردی مادر چند تا بچه سوسک بوده که اومده واسشون غذا پیدا کنه و به خاطر عشقی که به بچه هاش داشته جونش رو به خطر انداخته و بعد تو اونو به راحتی کشتی، چه حالی بهت دست می ده؟ اونوقت خودتو سرزنش نمی کنی، حست نسبت به اون سوسک عوض نمی شه؟
- (خنده) من تا حالا هیچ سوسکی رو با دمپایی نکشتم، همیشه اونها رو با پیف پاف می کشم. خوب این چرخه زندگیه دیگه.
- ببین : مثلا ما اگه توی یه برنامه مستند ببینیم که یه شیری یه آهویی رو شکار کرده یا یه ماری یه خرگوشی رو داره می بلعه خیلی دلمون می سوزه، ولی آیا هیچ وقت از کشته شدن یه سوسک هم دلمون سوخته؟شاید چون آهو زیباست و از اون خوشمون میاد دلمون می سوزه ولی واسه سوسک دلمون نمی سوزه چون زشته و ما از اون چندشمون می شه، پس قاعدتا اگه قیافه کسی زشت باشه و ما از اون خوشمون نیاد وقتی که کشته می شه نبایست دلمون واسش بسوزه، درسته؟
- ولی اونها اصلا احساس ندارند، نمی فهمند. مثلا اگه دارند یه گوسفند رو سر می برند تو دلت واسش می سوزه؟
- از کجا می دونی؟ شاید به اندازه خودشون احساس و فهم داشته باشند، همون اندازه که از بچه هاشون مراقبت می کنند و واسه اونها غذا پیدا می کنند یعنی می فهمند.
- چی بگم؟
- ببین اصلا بذار یه جور دیگه بگم. اگه یه روز یه مار بیاد خونه ما، ما به خاطر ترسمون اونو می کشیم، بخاطر اینکه امنیت ما رو به خطر انداخته، ولی سوسک ها نه گاز می گیرند و نه نیش می زنند و نه اصلا به ما حمله می کنند ولی ما اونها رو در هر حالی می کشیم، چه امنیت ما رو به خطر انداخته باشند و چه نه ، کاری که شاید با هیچ جانور دیگه ایی نکنیم. یعنی در واقع ما یکی از مخلوقات خدا رو صرفا بخاطر اینکه از اون خوشمون نمی یاد و زشته داریم می کشیم. ا
- (سکوت)
- تا حالا از دید زیبایی شناسی به یه سوسک نگاه کردی؟
- اَاای حالم به هم خورد.
- نه ، جدی می گم. ببین تا حالا به ظرافتی که در آفرینش بالهای نازک و ظریفش به کار رفته فکر کردی، یا فرم پاها و شاخک هاش و... هیچ آدمی تا حالا نتونسته دست به آفرینش همچین موجود ظریفی بزنه. من فکر می کنم که سوسک ها حتما برای خدا خیلی مهم بودند که اینقدر در آفرینششون دقت کرده.
- نمی دونم ، شاید!!!
- تو فکر می کنی خدا اون دنیا ما رو به خاطر کشتن سوسک ها بازخواست می کنه؟
- (خنده)
- من فکر می کنم آدم هایی که خیلی خوب هستند سوسک ها رو هم دوست دارند و هیچ وقت اونها رو نمی کشند، اونها حتی می تونند با سوسک ها حرف بزنند و به درد دل سوسک ها گوش کنند. من فکر می کنم ما اگه با یه نگاه دیگه به موجودات نگاه کنیم شاید حسمون نسبت به خیلی از اونها عوض بشه.
- یعنی تو سوسک ها رو دوست داری؟
- حالا که نه ولی یه زمانی سعی می کردم دوست داشته باشم.
- سعی می کردی یا دوست داشتی؟
- هم سعی می کردم و هم دوست داشتم.
- خوب بعد؟
- بعد اینکه حال خوبی پیدا می کردم، احساس می کردم خدا هم منو بیشتر دوست داره، احساس می کردم به همه خلایقش با یک چشم و منصفانه تر دارم نگاه می کنم، احساس می کردم ادم مهربون تری شدم و از زندگی لذت بیشتری دارم می برم.
- یعنی واقعا خدا همه موجوداتش رو یه اندازه دوست داره؟
- اگه توی آدم ها فکر کنی که خدا یکی رو بیشتر از یکی دیگه دوست داره چه حالی بهت دست می ده؟ در مورد خدا چی فکر می کنی؟
اون شب من خوابیدم ولی هنوز هم نفهمیدم که خدا منو بیشتر دوست داره یا سوسک ها رو . هنوز هم نفهمیدم که باید سوسک ها رو هم به اندازه مابقی خلایق دوست داشته باشم یا نه؟ هنوز هم نفهمیدم که آیا من حق دارم به خاطر اینکه از یک موجود خوشم نمی یاد حق حیات رو ازش بگیرم یا نه؟
خوشم میاد که نظر میزاری 6 صفحه
از کجا کپی پیست می کنی خسرو ی
به هر حال من که می کشم
این اختیار یست که خدا به م داده
بکشم تا بخورم
بکشم تا لذت ببرم
بکشم تا دلم خنک شود
خدا گفته می تونم!!!!
ما هرجا که دلمان بخواهد مسولیت کارهایمان را می اندازیم روی دوش خدا
خوب
چرا که نه؟
سلام
خوبی
به روزم با قضیه مهم شوشولیسم
بازم
بیا این دفعه سوژه یه چیز دیگه است
سلام
خوبی آقا رحمان
چه خبرا
من آبم
مشتاق دیدار
سلام

بعضی ها میگن نباید این زبون بسته ها رو کشت !
ولی دیگه تو این روزگار نامرد
منم شدم نامرد!
هرچی ک مزاحمم بشه
تا اونجا ک زورم بهش برسه
از بین میبرمش !
همونطور ک خیلی ها ک زورشون بیشتره دارن مارو له میکنن !!
نمی دونم ترک سرورت درست بوده یا غلط اما وقتی فشار میاد همینه دیگه مثل ترک وطن می مونه در کل آپم اگر خواستی سری بزن
سلام
اولا اینکه
از روی ادبه اینی که شما شدم
یا دلخوری؟!
دوم اینکه
درباره دعا کردن و دعا خوندن به تعداد آدم ها ی آفریده شده نظر وجود داره(با الهام از فیلم ارمولک!!)
و اینکه شخصا از راحت حرف زدن با خدا بیشتر خوشم می یاد تا عربی خوندن هایی که نمی فهمی چی می گی!
و لی تو ۶.۷ ماه اخیر سوزنم گیر کرد نمی دونستم باید چی بگم چه جوری بگم
و خوب یکی از اون چیزایی که عینا ُحرف دلم رو می زد ابوحمزه ثمالی بود. که فارسی شو می خونم!
و اینکه :
دنیایی که از فکر تو بیروون آوردم
محکوم به نابودی ست
مگس که تنها مگسی ست . . .
سلام
خوبی آقا
به روزم
با یه شیطنت
مشتاق دیدار
حتما بیا
دستت درد نکنه که بهش تبریک گفتی...ایشالا یه روز واسه من!(آیکون خرکیف)
این متن دقیقن اشاراتی به موضوع شما داره لطفن بخوانید
http://www.solbiz.blogfa.com/post-164.aspx
سلام رحمان جان اجازه میدی از تغیرات شعر استفاده کنم و تو شعرم بیارمشون
فک کنم شعر * حسین پناهی * باشه
شاعرش حسین پناهی بود...روحش شاد