یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

توبه بشکن

باده بنوش هیهات،توبه دگر نشاید

توبه شکستگان را،میخانه امن آید

شادی کل هستی،از می بگیرو مستی

بر تیغ تیز هستی،راهی جزاین نباید

عشق و جنون

متن اول اینگونه نبود...چون از ته دل گفته بودمش شاید کمی ساده تر اما صادقانه تر بود...جفنگیاتم می آید امشب:


عشق و جنون چه باشد،فرق میانش عارف/دیده فرو ببند و،در آنِ شان رها شو

از سرخی عقاقی،تا لعل سرخ ساقی/مستم ز کام وجامش،جانان من رها شو

از ناکجایم در آمد

بر قامت سترگ زمان می نگارمت 


ای حس ناگزیر که من هیزم تو ام


تا جان به در رود همه جان می ستایمت 


تا شانه بشکند همه تن می سرایمت

گاف

تکه ابری کندم

در خیالم وقتی

آسمانی به مزاح

داشتم در کف دست

ابرک ناز و لطیف

آب شد در کف دستان بزه کار و خبیث

این سرانجام زمانیست که اندر کف ماست

می رود از پی انگشت اشارت حتی

تا ببینی که چه گافی دادیم

من و آن پیکر گرم

شپش

بعضی وقتا عجب شپشی می شویم