باده بنوش هیهات،توبه دگر نشاید
توبه شکستگان را،میخانه امن آید
شادی کل هستی،از می بگیرو مستی
بر تیغ تیز هستی،راهی جزاین نباید
متن اول اینگونه نبود...چون از ته دل گفته بودمش شاید کمی ساده تر اما صادقانه تر بود...جفنگیاتم می آید امشب:
عشق و جنون چه باشد،فرق میانش عارف/دیده فرو ببند و،در آنِ شان رها شو
از سرخی عقاقی،تا لعل سرخ ساقی/مستم ز کام وجامش،جانان من رها شو
بر قامت سترگ زمان می نگارمت
ای حس ناگزیر که من هیزم تو ام
تا جان به در رود همه جان می ستایمت
تا شانه بشکند همه تن می سرایمت
تکه ابری کندم
در خیالم وقتی
آسمانی به مزاح
داشتم در کف دست
ابرک ناز و لطیف
آب شد در کف دستان بزه کار و خبیث
این سرانجام زمانیست که اندر کف ماست
می رود از پی انگشت اشارت حتی
تا ببینی که چه گافی دادیم
من و آن پیکر گرم