یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

جنگ

جنگ من آغاز شد

هر ترم جدالی دارم

با اندیشه ی سکون یافته و زندگی بی برنامه

با آرزوهای بر باد رفته و هوسهای کامجو

با دلهای غم زده و چشمان حیران

و در یک کلام

انسان خسته از تمام نابسامانی ها

و نمی دانی

چقدر سخت است

دست و پا بسته

قلم شکسته

زبان در کام فرو کشیده

بخواهی به جوانان

درس اندیشیدن و امید بیاموزی

وقتی که حرارتِ قدرتِ عریانِ بی افسار را

پس کله ات حس می کنی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد