یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

تنور را گرم کنید وقت نان پختن است

شده ایم هیزم

نه بهتر است بگویم شده ایم تکه(پهن خشک استران که برای برپا کردن آتش به کار می رود)....

همیشه همه چیز برای ماست!

ما در همه چیز محقیم!

همه برای خواسته های ما در حال خدمتگزاری هستند!

همه برای شنیدن حرفهای ما تا دمدر خانه هایمان به سر می آیند!

همه عاشق ما اند وبرای ما دل می سوزانند!

همه از نگرانی امنیت ما چه بسیار انسانهایی را که بر دار نمی کنند!

و این همه اما

هنوز نفهمیده اند که ما دیگر آن قدرها هم که آنها فکر می کنند .....بعله!!!

دقت کنید که وقتی نیاز به مردم است...

مردم به ملت تبدیل می شوند

به امت شهید پرور

به امت حزب الله

به مردم همیشه در صحنه

به مردم هوشیار

حالا هم شده یکی از آن اوقات...

کم کم ک به انتخابات نزدیک می شویم

هواستان باشد

که در هنگام گرم کردن این تنور

همگان دنبال ملات میگردند برای آتش افروزی

دیگر کسی دنبال دیشت از دیورات بالا نمی دود...تا اطلاع ثانوی

دیگر کسی به مچ پای بدون جورابت توجهی نمی کند...تا اطلاع ثانوی

دیگر می توانی معشوقه ات را وسط پارک بغل بزنی اساسی!...تا اطلاع ثانوی

دیگر همه ی ماموران و مسولان تو را عاشقانه نگاه می کنند...تا اطلاع ثانوی

دیگر می توانی در خیابانها شعار سیاسی بدهی...تا اطلاع ثانوی

اما باید مراقب بعد از اطلاع ثانوی هم بود

خداحافظ

تا اطلاع ثانوی


نظرات 14 + ارسال نظر
فاطیشی! چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://fateme.blogsky.com

اگه اینجوری نبود باید شک میکردی که اینجا ایرانه یا جای دیگه!

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ

طرز نگاه شما به زندگی من و یاد دوستی می اندازه که بی نهایت دلم براش تنگ شده

اما فکر نمی کنید یه کم دارین خودخواهانه به قضیه نگاه می کنید شما از احساس یه زن چی می دونید زن ها بهتر از هر کشی می تونن هم دیگر را درک کنند من واقعا بانو را درک
می کنم چون خودم هم این مشکل را داشتم

دوست عزیز این هم بخشی از زندگی یک زن هست که اگر نباشه یا دیر باشه لطمه زیادی به یک زن می زنه لطفا بانو را درک کنید و زودتر یه نی نی بیارین

بی صبرانه منتظرم

نه
حداقل
نه به این زودیا

بیتا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.1390tnt.blogfa.com

اسمم یادم رفت

رضا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.rezaosanlou.blogfa.com

سلام از اینکه به وبلاگم سر زدی ممنونم
شاید شعرم یکم سبک بود اما ژر معنی هم بود
من اغلب مطالبی رو که می نویسم برای خودمه و بعضیهاش برای دیگرانه
خلاصه خوشحال شدم
یاعلی

بهار جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ب.ظ http://hina.blogfa.com

یعنی عاشقتم اساسی...با این پستات!

فاطمه یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ http://fateme.blogsky.com

لطف دارید

بیتا یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.1390tnt.blogfa.com

این وسط بانو باید تسلیم خواسته های شما بشه؟؟؟؟ یکم بی رحمیه

این حق 2 طرفه است نه یک طرفه

بهار یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ب.ظ http://hina.blogfa.com

اینجوریاس دیگه!

حالا این که خوباشه

الاغ اندیشمند دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ب.ظ http://miandisham2.blogfa.com

همون قضیه ی آزادیِ پس از بیان ه

یک طرفش اون قضیس
کلی طرف دیگه هم داره

نازنین دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ http://zekipedia.net/

سلام
حرف دل منو زدی ....


ب امید روزهای خیلی بهتر ..فقط همین ..

بهتر می شود
شک ندارم که بهتر می شود

فاطیشی! چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ق.ظ http://fateme.blogsky.com

مقصود از دوست خداوند بود!

دوست خوب
دوست خیلی خوب
برای خودش خدایی می کند در این زمان که دست همه خنجریست
منتظر ِ حنجر

بیتا چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ http://www.1390tnt.blogfa.com

از دست شما اقا رحمان واقعا که خیلی امید به ادم می دین

خدا به داد بانو برسه از دست شما چی می کشه اصلا شما مردها خیلی خودخواه هستید ببخشیدا من یکم رکم

اتفاقا من احساس می کنم شما از اون دسته مردهایی هستید که خیلی بچه دوست هستند و در نهایت دارین با این حرفها خودتون و گول می زنید اما به زودی تسلیم می شید

من از رک بودن ناراحت نمی شم...
راحت باشید
اگر آدم نتواند حرفی که فکر می کند درست است را بازگو کند
بهتر است هیچ نگوید
....
مسلما هر انسانی به نوزاد موجودات زنده مهر و محبت نشان می دهد
حتی اگر جوجه اردکی زشت باشد
ولیکن به این مساله دقت باید کرد
که از چه منظری به دنیا می نگرید؟
برای بنده اولویت با فرد است
یعنی خود فرد
پر واضح است زمانی که بایدهایی که باید به انجام برسانم را بیازمایم
راه رفته ی شما را هم
خواهم آزمود
اما نه زودتر از آن
و نه حتما
از روش شما....(روی این سه کلمه ی آخر خیلی می توان فکر کرد)

شروین پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ب.ظ

خیلی وقتها هوس کردم یه نخ سیگار بکشم. نوجون که بودم خیلی مُسّر بودم اما حالا کمتر. دلیل اینکه با این همه علاقه هیچ وقت لب به سیگار نزدم این بود که خودم رو میشناختم، بنده عادتم. نمی خواستم عادت کنم. همه می گفتن کاش او یه پک اول رو نزده بودیم. این بود که هیچ وقت لب بهش نزدم. الانم گاهی قلقلکی می شم اما بعد بی خیالش می شم.
چقدر این گفته رو دوست دارم:
عادت ما آدم هاست
سیگار هم کامش را که داد
زیر پا له اش می کنیم...

و چقدر این روزها احساس می کنم اون سیگار له شده ...منم

روزی که خواستم وبلاگ نویسی رو شروع کنم
گفتم اسمی می خوام که هیچ وقت عوضش نکنم
هیچ وقت واسم تکراری نشه
و
یه حسی رو بهم بده
که همیشه بتونم باهاش رابطه بر قرار کنم

بعدش یاد کسانی افتادم که تو این مملکت و یا هر جای دیگه ی دنیا....بگذریم
فقط
همین که
آخرین
ساده ترین
و
ساکت ترین چیزیه
که
به یه اعدامی میشه داد...
شما اما
اصلا به سیگار له شده نمی خورین..ابدا
من می دونم شما حالا حالاها رشد می کنید شروین خانم
شک ندارم

شروین شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

استادم، گاهی یه بار شکست تو زندگی واسه تمام عمر شکستن کافیه

زندگی شعریه از شرنگ و شادی
شکست یک پله و پیروزی پله ی بعدیشه
نبینم بلرزی
نبینم بترسی
نه زمین خورده زمینگیر میمونه و نه به هوا پریده پرواز میکنه
تو اونقدر می تونی که... خودت نمی دونی
اگر بخوای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد