اگر رهایم کنند
امروز فقط می نویسم
آنچنان حس نوشتن سینه ام را جر داده...که از سکوت بیزارم...
خشم نیست،غضب نیست،شکست نیست،ترس نیست،محبت نیست....هیچ نیست!
نمی دانم چیست
تجربه ای است خاص خودش.خاص یک مرد تنهای سوخته در بازی بد نان و شراب!
حتی نمی دانم کیستم
یک انسان معمولی
که اسیر ناشکیبایهای خود است
یا
یک انسان غیر معمول
که آغاز کرده یک بازی معمولی را!
ودر این بازی گرفتار هزاران باید شده،که در طبیعتش یک جای ندارند...نامردها
این رسمش نبود
تنهایم نگذارید
هیچ کس تنها نیست ...همراه اول.
هر روز بهتر از دیروز....زن همسایمون!!!!
سلام رحمان عزیز خوبیییییی خوشیییی سلامتییییی؟؟؟؟


ماشااله اینقدر با بانو سرگرمید که خبری ازتون نیست
۴ شنبه سوری یه اتیش مخصوص من درست کردم از روش پریدم دیگه خدایی نمی پریدم افسردگی می گرفتم
پیشاپیش عیدتونم مبارک
امیدوارم امسال پر از لحظات خوب و زیبا باشه براتون
می دانم آرزو راهیست برای نرسیدن
پس برگه می زنم
خوشیها را
از حساب خالی هستی
سلام
ممنون که بهم سرزدید...
قربانت