سالهای بسیار است که روزانه های خود را با پرسه گران دنیای مجاز به اشتراک می گذارم،غمها،شادیها،دلهرها و امیدها.
اولین وبلاگ من اسیر حب و بغض شد،شما بخوانید فیلتر شد.
دومی را در اعتراض به سانسور و حذف پی در پی دوستانم رها کردم
و چند ماهی است که در سرور جدید می نویسم.
می خواهم یک نخ سیگار را تا فلیتر کشیده باشم...
خاک سیگار را هرجا که خواستید بتکانید،زیر سیگاری نداریم...!اینجا دیگر کسی زنده نیست که نگران غرهایش باشید
ادامه...
[ بدون نام ]
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ
سلام دکی جون به نظرم رابطه من با امام یک رابطه عقلانیه.. شاید افراط باشد شایدم نه..نمی دانم عده ای مجنونم خوانند و عده ای مزدور و دیگرانی هم قلم به مزد و کسانی هم تحسینم کنند: هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجــــست اسرار من سرمن از ناله من دور نیــــست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
البته علائق شخصی من موجب صدور این حکم نمی شود که:
آتشست این بانگ نای ونیست باد هرکه این آتش ندارد نیــــست باد
اما برادر عزیزم "گفت آتش بی سبب نفروختم" مشخصا معتقدم هرکه را در این بارگاه توفیق تقرب حاصل شودو دولت همنشینی این پیربرنا را نصیب برد و جفت خوشحالان شود لاجرم فریاد خواهد زد:
هر که او جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلی پاک شد شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما جسم خاک از عشق، بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
پس چه باک اگر این حقیقت را مکرر برآفتاب افکنم که:
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق بر سر و بر گردنم چون تاج و طوق
و تاکید می کنم که:
همه این ها احساس شخصیمن به صادق ترین،پاک ترین و بهترین خلق روزگارمه که ارتباط چندانی هم با وضعیت اکنون(پرانتقاد) ندارد،بنابراین برسی این که بعد از او چه رخ داد و به چه میزان آرمانهایش مورد اهتمام واقع شد و آیا آنچه او می خواست تحقق عینی و ملموس پیدا کرد یاخیر موضوع دیگری ست از سنخ و جنس دیگر
خسروی
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ
سلام مجدد در وجیزه بالا نامم را فرامش کردم که حک کنم امدم تا بی نشان نباشد ۷۲۱۹۶
تو باعث شده ای که ادمی از ادمی بهراسد تراشنده ی ان بت بزرگی تو که مرا به وهن در برابرش به زانو می افکنند تو جان مرا از تلخی و درد اکنده ای و من تو را دوست داشته ام. با بازوهایم و در سرودهایم.تو مهیب ترین دشمنی مرا و تو را من ستوده ام رنج برده ام ای دریغ و تو را ستوده ام
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم .
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
خورشید از آن دور ، از آن قله پر برف
آغوش کند باز ،
همه مهر ،
همه ناز
سلام دکی جون
به نظرم رابطه من با امام یک رابطه عقلانیه..
شاید افراط باشد شایدم نه..نمی دانم
عده ای مجنونم خوانند و عده ای مزدور و دیگرانی هم قلم به مزد و کسانی هم تحسینم کنند:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجــــست اسرار من
سرمن از ناله من دور نیــــست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
البته علائق شخصی من موجب صدور این حکم نمی شود که:
آتشست این بانگ نای ونیست باد
هرکه این آتش ندارد نیــــست باد
اما برادر عزیزم "گفت آتش بی سبب نفروختم" مشخصا معتقدم هرکه را در این بارگاه توفیق تقرب حاصل شودو دولت همنشینی این پیربرنا را نصیب برد و جفت خوشحالان شود لاجرم فریاد خواهد زد:
هر که او جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق، بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
پس چه باک اگر این حقیقت را مکرر برآفتاب افکنم که:
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم چون تاج و طوق
و تاکید می کنم که:
همه این ها احساس شخصیمن به صادق ترین،پاک ترین و بهترین خلق روزگارمه که ارتباط چندانی هم با وضعیت اکنون(پرانتقاد) ندارد،بنابراین برسی این که بعد از او چه رخ داد و به چه میزان آرمانهایش مورد اهتمام واقع شد و آیا آنچه او می خواست تحقق عینی و ملموس پیدا کرد یاخیر موضوع دیگری ست از سنخ و جنس دیگر
سلام مجدد
در وجیزه بالا نامم را فرامش کردم که حک کنم
امدم تا بی نشان نباشد
۷۲۱۹۶
سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی دارید خوشحال میشم به دیدن منم بیایید و درصورتی که مایل بودید و از پستهای من خوشتون اومد همو بلینکیم[گل]
آمده بودم حیف ام امد سلامی تقدیم نکنم:
سلام عزیزم
تو باعث شده ای که ادمی از ادمی بهراسد تراشنده ی ان بت بزرگی تو که مرا به وهن در برابرش به زانو می افکنند تو جان مرا از تلخی و درد اکنده ای و من تو را دوست داشته ام. با بازوهایم و در سرودهایم.تو مهیب ترین دشمنی مرا و تو را من ستوده ام رنج برده ام ای دریغ و تو را ستوده ام
آمدم خواندم- لذت بردم- قبلا عمیق تر بودی
راست میگی
اما الان
مدت زمان مدیدی است
که تسلیمم
تکانه های زلزه تحمل می شودآخر
آوار نگاه عاشقش را تحمل نتوان کرد
زمانی که سرم خراب می شود قلبم می شکند
نه دست و پایم
سکوت من هیچگاه نشانه ی رضایتم نبود ...
من اگر راضی باشم
با شادی میخندم
سکوت نمی کنم
" به آرزوهای خویش ایمان بیاورید و آنگونه نسبت به آنها باندیشید که گویی بزودی رخ می دهند .
حکیم ارد بزرگ "
" آرزومندی، بزرگترین امتیاز در این جهان است. آرزومندی، سبب کسب پول، قدرت و نفوذ می شود.
هنری چستر "