روزهای بد دارد می رسد
یواش یواش
صدای زجه هایش را می شنوم
پشت آن تپه است شاید هم مال روی بعدی...
اما صدایش می آید
می رویم به سمتش
آهسته
اما پیوسته
خرده فرهنگمان در حال خرد شدن است
زیر دست و پای واماندگی و درماندگی
خیلی می ترسم...
دیگر از دست ما کاری ساخته نیست
مرحوم دارد بد جور
فوت می شود
بیچاره ما
بیچاره شما
یکی از دوستان ایمیلی زده بود برای من!
در آن فقط یک لینک بود
در صفحه ای که با کلیک روری لینک باز شد ۱۰ سوال بود
سوالات را جواب دادم
نتیجه این شد:
شما 51 امتیاز کسب کردهاید، بنابراین:
هرچند وقتی که یک از سوالات را که تقریبا بین اینکه کدام گزینه را انتخاب کنم و در آخر از سر ناچاری یک گزینه را بر گزیده بود عوش کردم تحلیل شخصیتم این شد:
خوب شما هم آزمایش کنید...
http://www.ravanyar.com/FunnyTests/personality/DrPhils/default.asp
ساعت شش و نیم دیگر رها شدم از کابوسها
دیشب رو با قلت زدن و پیچیدن و گپیدن و چرتیدن و کابوس دیدن تا به سحر رسوندم
دنیا رو سرم آوار شد
فهمیدم
که باید تغییر کنم
باید برای زندگیم بیشتر وقت بذارم
برای بانو
برای خودمان
برای احساسمان
کمی از کار باید زد
کمی از تخسی کم کرد
کمی کوتاه آمد
کمی بیخیال شد
کمی پیر شد
کمی جا افتاد
کمی مرد
اگر این کمی ها را روی هم بگذاری
زیاد می شود حجم نبایدهات
اما
می شود
هیچ کاری بهتر از کار تو نیست