۹۶/۰۲/۰۶
صبح تنها توی تخت از خواب پریدم
با خواب تو بیدار شدم،رویای غریبی بود از اونا که می دونی مخاطبت کیه، اما نمی بینیش،قطعا میدونی طرفت کیه اما اصلا نمی بینیش.
توی خواب و رویا می دونستم دارم برای تو حرف میزنم و به دنبال تو می گردم.
صدای خندهات می پیچید توی سرم، توی تاریکی مه آلود رو یام دنبال ردصدات بودم
اما هر طرف سر می چرخوندم فقط مه غلیظ و سیاهی بود و صدای تو که از همه طرف بگوش میرسید،می خندیدی و فرا می خوندی
صدات می کردم
اما فقط می خندیدی و فرا می خوندی
خندهات دور میشدن،دل به دریا زدم و به یک طرف دویدم،صدات می کردم و میدویدم
اما صدات دور و دورتر میشد
از دست داده بودمت
از خواب پریدم