یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

یک نخ سیگار

از یه اعدامی پرسیدن آخرین خواستت؟گفت:یک نخ سیگار

دارم پدر می شوم

کوچولوی ما در راه است

میانه ی چهار ماهگی را سپری می کند

برای من فرقی نمی کند دختر باشد یا پسر

دوست دارم

اول از سلامت جسم برخوردار باشد

دوم بتواند از زندگی لذت ببرد

سوم بتواند منشا اثر خیری در جامعه خود باشد

چهارم با پدر و مادرش رفیق باشد



این چهارمی از همشون سخت تره :)

نظرات 9 + ارسال نظر
امید خوش لسان پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.darsabkeman1.rozblog.com

با سلام وعرض خسته نباشد به شما دوست عزیز وبلاک نویس اومدم اینبار تا دعوتتون کنم به وبلاکم بیایید مطالب خوبی گذاشتم بیایید ونظر بدید ضمنا من با تبادل لینک وهمکاری بیشتر موافق هستم موق باشید

zoh reh پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:25 ب.ظ

mobarake ostaddd ♥♡♥¤♥♡ :)

دختری پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:09 ب.ظ

اوه خدای من.مبارکه...میگن وقتی میخاین قلبتون بیرون از سینه بتپه بچه دار شین! امیدوارم این چند ماه آخرم زیاد شیطونی نکنه،مامانش اذیت شه.

مکزیکی جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:34 ب.ظ

چه بابایی ... جانم

نازی یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:47 ق.ظ http://daftarchehnazi.blogfa.com

تشکر دوست خوبم که سر زدی
امیدوارم خداوند کوچولوی زیبا و سالم به شما هدیه کند

shadi پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:50 ق.ظ http://1fenjanghahve.blogfa.com/

ooooooooofffffffffffff...tahe delam ghelghelak shod az sedaye khandeye bachatooon.eshgham
omidvaram mese babash mard bashe!

مامان آریو یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:22 ق.ظ

سلام رحمان عزیز نمی دونید چقدررررر منتظر این پست بودمممم

اگه یادتون باشه خیلی من و اذیت کردین میخوام تلافی کنم

بهتون تبریککک میگم منتظر روزای سخت اما
فوق العاده شیرین و لذت بخش باشین

الهه یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:15 ق.ظ

از جهان آدمیان هر چقدر دور می شوم به تو نزدیک ترم ..
تنها هستم و دلتنگ ..
همان دلتنگی همیشگی که می خندی اما می دانی ؟
دلتنگی ام راه باریکی است که از آن به سوی تو می آیم ...
هر چه قدر به سوی تو می آیم فاصله ام با جهان بیشتر می شود و فاصله ام با خویش ..
طوری که حس می کنم هیچگاه بر هیچ جای این کره ی خاکی نشانی از من نبوده ..
تنهایم و نزدیک تر از من به توام ...

می خندد چشم های من برای تو ..

خسته ام ..
دست خودم نیست !
گاهی ندیدنت خسته ترم می کند !!
نمی گویم اینها نجواهای عاشقانه ی من برای توست ..

که میدانم تلخم !
به تلخی قهوه ای که همیشه از آن گریزانی ..
نگران نباش ..
چشم های مرا هیچ نگاه دیگری رام نمی کند اما ..
تو فقط مرزهای دلم را نشکن ..

بهار سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:16 ق.ظ http://hina.blogfa.com

چقدررررررررررررر خبر خوبی بود بعد این همه مدتتتت.چقدر خوشحال شدم.مبارکه پدر جان:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد